حیف حیف، واقعا حیف خواب تا ظهرم که هدرش دادم واسه بیرون رفتن تو روز تعطیلم :///

خداروشکر فردا تعطیله می تونم جبران کنم امروزو.

امروز ساعت گذاشتم یه ربع زودتر از بابا بیدار شدم یه صبحونه سریع خوردم پریدم پشت ماشین قایم شدم :)))

تو شرکت ،بابا که رفت بالا چند دقیقه بعد یواشکی رفتم بالا.هنوز خبری نبود فقط خانم ذاکر بود کس دیگه ای رو ندیدم. خانم ذاکر که بلند شد رفت آشپزخانه من پریدم پشت میزش نشستمهمون لحظه یکی از تلفنا زنگ خورد.تلفن دفتر بابا بود:)))

گوشی رو برداشتم با لحن خانم‌ شیرزاد گفتم: بلههه؟!

بابا فقط سریع گفت خانم ذاکر دفتر آقای فلانی رو بگیرید لطفاً.

منم گفتم: بله چششم،فقط بگیرم چیکارش کنم؟امضاش کننننم ؟ :)))

وسطای این جمله خانم ذاکر از آشپزخانه اومد بیرون با چشمای گرد داشت نگاه میکرد منم با اشاره گفتم فقط یه لحظه تو رو خدا:)))

جمله ام‌که تموم شد بابا فقط گفت بلههه؟!!!!

بعدم قطع کرد منم سریع گوشی رو‌گذاشتم پریدم زیر میز،

از خنده داشتم میمردم آخه خیلی باحال گفت بلهههه

مطمئن بودم بابا الان میاد بیرون.

وقتی رفتم زیر میز با اشاره به خانم ذاکر گفتم تورخدا نگید من بودم توروخدا.

هرچند مطمئن بودم میگه یعنی اصلا تقریبا مطمئن بودم بابا خودش فهمیده من بودم ولی در کمال تعجب شنیدم بابا که اومد بیرون گفت:خانم ذاکر چه خبره؟ شوخیتون گرفته؟!!!

خانم ذاکرم گفت: شرمنده آقای مهندس الان میگیرم دفترشونو!

بابا هم فقط گفت سریعتر لطفا.

وقتی صدای رفتن بابا رو شنیدم دنده عقب از زیر میز پریدم بیرون گفتم ایول خانم ذاکر دمتون گرم واقعا خیلی حال دادید جبران می کنم و برگشتم که برم ولی یهو.با صورت خوردم تو سینه بابا و نا خودآگاه غلط کردم گویان یه متر رفتم عقب خوردم تو بغل خانم ذاکر:))))

یعنی سکته ناقص رو قطعا  زدم اون لحظه.بابا فقط گفت هیس بعدم با دست اشاره کرد به در دفترش.

کل راه رو بسته بود وگرنه خدا وکیلی فرار می کردم، پامو نمیذاشتم تو دفتر چون می دونستم دیگه، اشکمو در میاره.

در دفتر رو که بست گفت یعنی امشب حسابت رسیده اس سارا ، دعا کن امشب نریم خونه ما.

گفتم عهه خب چرا تهدید میکنید چیشده مگه یه شوخی بود دیگه بابا،

گفت تلافی شوخیا و اینجا بودنتو که همین جا سرت درمیارم، نگران نباش ولی حساب اون طرز حرف زدنو شب پس میدی اصلا شک نکن.

گریه ام داشت در میومد گفتم عههه چی گفتم مگه خب؟

نمی دونم چرا حرف ممنوعه میزنم اصلا بعدش یادم نمیمونه، خب آخه از نظر خودم ممنوعه نیست بابا بد میدونه خب من چیکار کنم یادم میرهههه؟!!!!!

گفت صداتو بیار پایینخجالت نکشیدی اون شکلی با خانم ذاکر حرف زدی ؟ها؟ تازه میگی چی‌گفتم؟ چیزی موند نگی؟ 

گفتم آره،بی خیال و گیر و که نگفتم :)))

نمی دونم اصلا چرا یهو خل شدم اینو گفتم، با اینکه می دونستم تو این یه مورد دیگه بایا اهل شوخی نیست :/

یعنی دستش بهم میرسید همونجا میکشتم منم فرار کردم گفتم خب چیه خودتون پرسیدید چیزی موند ،فقط جواب سوالتونو دادم چرا عصبانی میشید؟

بعدم رفتم تواتاقش درو قفل کردم.

دیگه چون شرکت بود و دوربینام روشن اصلا نیومد پشت در.

فقط گفت تعطیلیت خوش بگذره. فک نمیکردم جدی بگه چون اولش به شوخی گذشت هی گفتم غلط کردم و شوخی بود و اینا ولی اصلا جوابمو نداد، وقتی جواب نداد گوشیشو گرفتم چند بار ولی عصبانی شد گفت صدات نیاد دیگه اینجا آدم رفت و آمد میکنه

منم دیگه اعصابم خورد شد حوصله ام سر رفت کلید انداختم در و باز کردم رفتم بیرون، گفتم فوقش همین جا حسابمو میرسه دیگه ولی زهی خیال باطل، اومد گفت کی اجاژه داد بیای بیرون؟برو تو ببینم.

گفتم بایا من خودم در و قفل کرده بودما

کلید وگرفت فرستادم تو میخواست خودش قفل کنه:(

گفتم واقعا که بابا خب شوخی بود دیگه میخواستم یه امروز با هم باشیم چی میشه مگه، اون حرفارم گفتم غلط کردم خب خونه حسابمو برسید چرا اینجوری میکنید خب؟

ولی اصلا گوش نداد در و قفل کرد رفت :((( 

تا ساعت دو فقط در و دیوار و نگاه کردم یه کم با بچه ها تلفنی حرف زدم از گشنگی هم داشتم میمردم، گفتم بابا ساعت دوئه بذارید برم خونه من غلط کردم بابا توروخدا باز کنید.

دیگه باز کرد ولی فقط یه ظرف غذا برام آورده بود ، گفتم نمی خورم میخوام برم خونه، گفت به نفعته بشینی بخوری ،اون روی منو بالا نیاری

خب آخه چی شده بود مگه؟:(

ساعت 6 درو باز کرد که بریم خونه،یعنی کل راه فقط گریه ام میومد دیگه.

از هفت تا شیش تو یه اتاق حبس بودم خیلی بد بود.

رسیدیم خونه فک کردم تازه میخواد حالمو واسه حرفای ممنوعه ام بگیره ولی دیگه کاری نکرد فقط کلی دعوام کرد که جلوی خانم ذاکر خیلی خجالت زده شده به خاطر اون طرز حرف زدنم:((

ولی اگرم میگفتم باور نمیکرد که از نظر خانم ذاکر یا خیلی آدمای دیگه حرف زدنم اونقدرام فاجعه آمیز نبوده که سرش اینجوری میکنه.

من فقط عذرخواهی کردم باز،گفتنش فایده نداشت،همه چی بدتر میشد فقط.

از نظر شمام حرف زدنم خیلی فاجعه بود با خانم ذاکر؟



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Jackie ایزولاسیون و عایق ساختمان مبصرون آزمایشگاه کنترل دیجیتال My Stuff bazarganireza وبلاگ رسمی وایرال وان | فیلمی Filmee.ir Lauren